طبقه بندي موضوعي عجلهدستور العمل ها درمان رذائل اخلاقي
اصطلاحات عجله ، شتابزدگي ، عاجله
گروه بندي اصطلاحات سرفصلهاي قرآني
براي رفع عجله چه بايد كرد؟
پاسخ اجمالي
عجله و شتابزدگي از اموري است كه در آموزه هاي ديني از آن نهي شده است، و منظور از آن، اقدام زود هنگام در انجام كارها است، و "شتاب زدگى" با "سرعت" و "اقدام به موقع" تفاوت دارد. سرعت آن است كه انسان پس از فراهم شدن مقدمات و شرايط لازم، فرصت را از دست ندهد و به انجام كار اقدام كند، در مقابل عجله، «تأنى» و «تثبّت» قرار دارد كه به معناى درنگ و سنجش همه جانبه كار است.
توجه به آثار زيانبار و معايب عجله و ارزش درنگ و بردباري، كه از ويژگي هاي پيامبران و نيكان است، سبب مي شود كه آدمي كارى را جز با تأمّل و مهلت انجام ندهد و آرامش و سكون را در همه احوال رعايت كند؛ چون مدّتى بدين شيوه عمل كرد -و لو به سختي- اين حالت عادت وى خواهد شد و صفت عجله از او زايل خواهد گشت و وقار و آرامش در او پديد خواهد آمد.
پاسخ تفصيلي
عجله و شتابزدگى به عنوان يك خوى ناپسند است كه در رفتار انسان به صورت هاى گوناگون آشكار مى شود، به اين معنا كه انسان پيش از فراهم شدن مقدمات انجام كار، اقدام به آن كند، كارى كه نتيجه آن چيزى جز شكست يا انجام ناقص نخواهد بود؛ اين بدان مى ماند كه انسان ميوه را پيش از رسيدن و قابل استفاده شدن از درخت بچيند. كارى كه نتيجهاش ضايع شدن ميوه يا كم شدن فايده آن است، يا اين كه قبل از آمادگى زمين، بذر افشانى كند كه نتيجهاش نابودى بذر يا كاهش محصول خواهد بود.
امام علي (ع) مي فرمايد: كسى كه ميوه را پيش از رسيدن بچيند، همچون كسى است كه بذر خود را در زمين نامناسبى (مانند شورهزار) بپاشد، (چنين شخصى نيرو و سرمايه خود را تلف كرده و نتيجهاى عايدش نمىشود).[1]
تجربه، عقل و دين بر زشتى، زيانبارى و محكوميت عجله اتفاق نظر دارند و به نكوهش آن پرداختهاند؛ راغب اصفهانى، منشأ شتابزدگى را هوا و هوس دانسته و همين موضوع را دليلي بر منع آن در قرآن ارزيابي كرده است.[2]
امير مؤمنان (ع)، شتابزدگى را برخاسته از حماقت دانسته، مىفرمايد: شتاب پيش از امكان (انجام كار) از ابلهى است.[3]
رسول اكرم (ص) نيز منشأ تأنّى و عجله را چنين بيان مي كند كه درنگ كاري خدايي و شتاب كاري شيطاني است.[4]
توجه به پيامدهاي زيان بار عجله سبب مي شود كه ما از اين صفت دوري كنيم و آرامش و وقار كه نقطه مقابل آن است را سر لوحه زندگي مان قرار دهيم.
فرجام شتابزدگي
خصلت هاي شيطانى به طور قطع، مفسده انگيز و زيان آفرين اند و هر يك از آنها علاوه بر اين كه خود، زشت و نكوهيدهاند، پيامدهاى ناهنجارى را نيز سبب مىشوند كه بر زشتى آنها مىافزايد، در همين راستا توجهتان را به برخى از آثار عجله، كه در كلمات كوتاه امير مؤمنان (ع) آمده است جلب مي كنيم:
1. پشيماني: «إِيَّاك وَ الْعَجَلَ فَإِنَّهُ عُنْوَانُ الْفَوْتِ وَ النَّدَم»؛ از شتابزدگى بپرهيز كه سرآغاز از دست رفتن (فرصت) و پشيمانى است.[5]
كارهايى كه بدون تدبّر و فكر و انديشه، شروع شود، به طور معمول به شكست و بد فرجامى مى انجامد و پشيمانى به بار مى آورد، چنان كه به همين دليل، انسان فرصتهاى طلايى و امكان انجام دوباره كار را نيز از دست مىدهد.
2. ناكامى: «قَلَّ مَا تَنْجَحُ حِيلَةُ الْعَجُولِ»؛ بسيار كم اتفاق مي افتد كه تدبير شتابگر، به پيروزى برسد.[6]
تعجيل و شتابزدگى، سبب مىشود كه آدمى، همه جوانب كار را نسنجد و از اين طريق، برخى از اسباب موفقيت را از دست مىدهد و در نتيجه به پيروزى مورد نظر دست نمىيابد و ناكام مىماند.
3. لغزش و هلاكت: "كَثْرَةُ الْعَجَلِ يُزِلُّ"؛ شتابزدگى زياد، انسان را مىلغزاند.[7] و "قَلَّ مَنْ عَجِلَ إِلَّا هَلَك"؛ كمتر كسى است كه شتابزده باشد و دچار هلاكت نشود.[8]
بى تدبيرى و شتاب، در بسيارى از امور سبب مىشود كه شتابگر، برخى از موانع و لغزشگاهها را مشاهده نكند و هنگام عمل، گرفتار آنها شود و در نتيجه بلغزد يا به هلاكت افتد.
4. غم و اندوه: «الْعَجَلُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ يُوجِبُ الْغُصَّة»؛ شتابزدگى پيش از امكان (كار) سبب اندوه مىگردد.[9]
شادابى و نشاط از ضروريات زندگى آدمى است و با غم و غصه بي مورد نمي توان به مقصود خود رسيد و نبايد آدمى با دست خود شادى و نشاط زندگى را به اندوه تبديل كند.
امام علي (ع) پيامدهاي ديگري براي عجله ذكر مي كنند؛ به جهت اختصار از ذكر آن خودداري كرده و شما را به مطالعه سر فصلي كه در همين زمينه در كتاب "غرر الحكم" موجود است دعوت مي كنيم.
همان گونه كه بيان شد، نقطه مقابل عجله،"تثبت" و "تانى" يعنى درنگ كردن، و با تفكر و تأمل و بررسى همه جوانب كارى را انجام دادن است.
در حديثى از رسول خدا (ص) نقل شده است: مردم را عجله هلاك مىكند، اگر مردم با تأمل بيشتري كارها را انجام مىدادند كسى هلاك نمىشد.[10]
از اين روايت استفاده مىشود كه بيشترين ضرر و زيان هايي كه متوجه انسان ها مي شود، در اثر عجله است.
در همين زمينه، امام صادق (ع) مىفرمايد: هر كه در وقت نامناسب به كاري اقدام ورزد، تمام شدن آن نيز نابهنگام خواهد بود.[11]
از آنچه بيان شد نتيجه مي گيريم كه راه سعادت اين است كه انسان در هر كارى كه قدم مىگذارد، با نهايت دقت و هشيارى و به دور از هرگونه عجله، جوانب آن را بررسى كرده و از هرگونه پيشداورى و اقدام عجولانه بپرهيزد و راه علاج شتابزدگي آن است كه ضررهايي كه بدان اشاره شد را به ياد آورده و آن گاه ارزش و نيكويي نقطه مقابل آن يعنى وقار و آرامش را كه از ويژگيهاي پيامبران و نيكان است به خاطر آورد، پس تصميم بگيرد كه كارى را جز با تأمّل و انديشه انجام نداده و بردباري را در هيچ وضعيتي از دست ندهد. بعد از آن كه شخصي با زحمت و تلاش، مدّتى را به اين شيوه عمل كرد، وقار و آرامش، عادت او شده و از عجول بودن دور خواهد شد.
در پايان نكته اي كه توجه بدان ضروري است آن است كه شتاب زدگى، با سرعت و اقدام به موقع تفاوت دارد.
سرعت آن است كه انسان پس از فراهم شدن مقدمات و شرايط لازم، فرصت را از دست نداده و به انجام كار بپردازد؛ از اين رو استفاده از فرصت در كارهاي خوب مورد سفارش پيشوايان دين قرار گرفته است:
1. رسول خدا (ص): پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت بشمار، جوانيت را قبل از پيرى، سلامتت را قبل از بيمارى، ثروتت را قبل از تهي دستى، فرصت ها را قبل از گرفتارى، زندگانيت را قبل از مرگ.[12]
2. امير مؤمنان (ع): فرصت ها مانند گذشتن ابرها از دست خواهند رفت.[13]
3. امير مؤمنان (ع): تأنّى و درنگ ستوده است در هر چيزى، مگر در كارهاي نيك.[14]
4. امام باقر (ع): وقتى در صدد كار نيكى بر مى آيى بي درنگ به آن اقدام كن؛ زيرا نمىدانى كه بعدها چه پيش خواهد آمد.[15]
5. امام صادق (ع): هر كه آهنگ خيرى كند، بايد در آن شتاب كرده و به تأخيرش نيندازد؛ زيرا بنده گاهى عملى نيك انجام داده كه خداوند در پاسخ آن مي فرمايد كه ترا آمرزيدم و لغزش هاي بعدي تو را نيز ناديده خواهم گرفت.[16]
[1] نهج البلاغة، ص52، خ 5، انتشارات دار الهجرة، قم، بي تا.
[2] راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، ص 548، الدار الشامية، بيروت، 1412 ق.
[3] آمدي، عبد الواحد، غرر الحكم، ص 266، انتشارات دفتر تبليغات، قم، 1366ش.
[4]طبرسي، علي بن حسن، مشكاة الأنوار، ج 1، ص 334، كتابخانه حيدريه، نجف، 1385 ق.
[5] غرر الحكم، ص 267.
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان.
[9] همان.
[10] برقي، احمد بن محمد، المحاسن، ص 215، دار الكتب الاسلامية، قم، 1371 ق.
[11] صدوق، محمد بن علي، الخصال، ج1، ص 100، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1403 ق.
[12]طوسي، محمد بن حسن، الأمالي، ص 525، انتشارات دار الثقافة، قم، 1414 ق.
[13] غرر الحكم، ص 473.
[14]همان.
[15] كليني، محمد بن يعقوب، كافي، ج 2، ص 142،ح 3، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1365 ش.
[16] همان، ح 6.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید: