وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
موردو چايي ( رودخانه مردق )

موردو چايي ( رودخانه مردق )

سپيد و سياه

دار گلير دنيا منه داده گلن قالمادي داي

دار گلير دنيا منه داده گلن قالمادي داي

دار گلير دنيا منه داده گلن قالمادي داي

اولورم بس نيه امداده گلن قالمادي داي

بو وفاسيز فلكين دردي اوتا سالدي مني
يانيرام بس نيه فرياده گلن قامادي داي

دنيا دا هر كسه يانديم اورييم پارچا لادي
بو قارا گوند ه مني ياده سالان قالمادي داي

هره اوز دردينه قالميش ايكي گون دنيا ده
بيريسي درديمي درمان الين قالمادي داي

كشكه دنيا ده وفاسيز ليقا درمان تاپيلا
غزلم تك قالارام درده يانان قالمادي داي



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۳۵ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

گره گشاي

گره گشاي

 

پروين اعتصامي » ديوان اشعار » مثنويات، تمثيلات و مقطعات

 

پيرمردي، مفلس و برگشته بخت

روزگاري داشت ناهموار و سخت

هم پسر، هم دخترش بيمار بود

هم بلاي فقر و هم تيمار بود

اين، دوا ميخواستي، آن يك پزشك

اين، غذايش آه بودي، آن سرشك

اين، عسل ميخواست، آن يك شوربا

اين، لحافش پاره بود، آن يك قبا

روزها ميرفت بر بازار و كوي

نان طلب ميكرد و ميبرد آبروي

دست بر هر خودپرستي ميگشود

تا پشيزي بر پشيزي ميفزود

هر اميري را، روان ميشد ز پي

تا مگر پيراهني، بخشد به وي

شب، بسوي خانه ميمد زبون

قالب از نيرو تهي، دل پر ز خون

روز، سائل بود و شب بيمار دار

روز از مردم، شب از خود شرمسار

صبحگاهي رفت و از اهل كرم

كس ندادش نه پشيز و نه درم

از دري ميرفت حيران بر دري

رهنورد، اما نه پائي، نه سري

ناشمرده، برزن و كوئي نماند

ديگرش پاي تكاپوئي نماند

درهمي در دست و در دامن نداشت

ساز و برگ خانه برگشتن نداشت

رفت سوي آسيا هنگام شام

گندمش بخشيد دهقان يك دو جام

زد گره در دامن آن گندم، فقير

شد روان و گفت كاي حي قدير

گر تو پيش آري بفضل خويش دست

برگشائي هر گره كايام بست

چون كنم، يارب، در اين فصل شتا

من عليل و كودكانم ناشتا

ميخريد اين گندم ار يك جاي كس

هم عسل زان ميخريدم، هم عدس

آن عدس، در شوربا ميريختم

وان عسل، با آب مي‌آميختم

درد اگر باشد يكي، دارو يكي است

جان فداي آنكه درد او يكي است

بس گره بگشوده‌اي، از هر قبيل

اين گره را نيز بگشا، اي جليل

اين دعا ميكرد و مي‌پيمود راه

ناگه افتادش به پيش پا، نگاه

ديد گفتارش فساد انگيخته

وان گره بگشوده، گندم ريخته

بانگ بر زد، كاي خداي دادگر

چون تو دانائي، نميداند مگر

سالها نرد خدائي باختي

اين گره را زان گره نشناختي

اين چه كار است، اي خداي شهر و ده

فرقها بود اين گره را زان گره

چون نمي‌بيند، چو تو بيننده‌اي

كاين گره را برگشايد، بنده‌اي

تا كه بر دست تو دادم كار را

ناشتا بگذاشتي بيمار را

هر چه در غربال ديدي، بيختي

هم عسل، هم شوربا را ريختي

من ترا كي گفتم، اي يار عزيز

كاين گره بگشاي و گندم را بريز

ابلهي كردم كه گفتم، اي خداي

گر تواني اين گره را برگشاي

آن گره را چون نيارستي گشود

اين گره بگشودنت، ديگر چه بود

من خداوندي نديدم زين نمط

يك گره بگشودي و آنهم غلط

الغرض، برگشت مسكين دردناك

تا مگر برچيند آن گندم ز خاك

چون براي جستجو خم كرد سر

ديد افتاده يكي هميان زر

سجده كرد و گفت كاي رب ودود

من چه دانستم ترا حكمت چه بود

هر بلائي كز تو آيد، رحمتي است

هر كه را فقري دهي، آن دولتي است

تو بسي زانديشه برتر بوده‌اي

هر چه فرمان است، خود فرموده‌اي

زان بتاريكي گذاري بنده را

تا ببيند آن رخ تابنده را

تيشه، زان بر هر رگ و بندم زنند

تا كه با لطف تو، پيوندم زنند

گر كسي را از تو دردي شد نصيب

هم، سرانجامش تو گرديدي طبيب

هر كه مسكين و پريشان تو بود

خود نميدانست و مهمان تو بود

رزق زان معني ندادندم خسان

تا ترا دانم پناه بيكسان

ناتواني زان دهي بر تندرست

تا بداند كآنچه دارد زان تست

زان به درها بردي اين درويش را

تا كه بشناسد خداي خويش را

اندرين پستي، قضايم زان فكند

تا تو را جويم، تو را خوانم بلند

من به مردم داشتم روي نياز

گرچه روز و شب در حق بود باز

من بسي ديدم خداوندان مال

تو كريمي، اي خداي ذوالجلال

بر در دونان، چو افتادم ز پاي

هم تو دستم را گرفتي، اي خداي

گندمم را ريختي، تا زر دهي

رشته‌ام بردي، تا كه گوهر دهي

در تو، پروين، نيست فكر و عقل و هوش

ورنه ديگ حق نمي‌افتد ز جوش

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۳۵ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

دعا در حال سجده

 دعا در حال سجده

   دعاهاي سجده

۱ - « يا لطيف ارحم عبدك الضعيف ، يا جليل ارحم عبدك الذليل »

اي خداي مهربان به بنده ضعيفت رحم كن ، اي خداي بزرگ ، به بنده ذليلت رحم نما .

 

۲ - « يا ولى العافية، اسئلك العافية، عافية الدين والدنيا والاخرة،

بجاهِ محمدٍ و عترته الطاهرة، صلواتك عليهم اجمعين »

اي خداي صاحب عافيت از تو عافيت مي خواهم براي دين و دنيا و آخرتم .

به عظمت و جاه و جلال محمد و عترت پاكش كه درود تو بر همه انها باد .


۳ - « اللهم انى اسئلك الراحة عند الموت و المغفرة بعد الموت و العفو عند الحساب »

از تو راحتي هنگام مرگ و جان دادن و بخشش پس از مرگ و گذشت هنگام محاسبه اعمال، مسئلت مي كنم .


۴ - « يا من له الدنيا و الاخرة ارحم من ليس له الدنيا و الاخرة »

اي كسي كه مالك دنيا و آخرتي ، رحم كن بر كسي كه نه دنيا دارد نه آخرت .


۵ - « رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انك انت الاعزّ الاجلّ الاكرم »

پروردگارا بيامرز و رحم نما و در گذر از آنچه ( از من مي داني) بدرستي كه تو عزيز و بزرگوار و كريمي .


۶ - « يا خير المسؤولين و يا خير المعطين، ارزقنى وارزق عيالى من فضلك فانك ذوالفضل العظيم »

اي بهترين سؤال شده گان و اي بهترين پاسخ دهنده و بخشندگان ، بمن وعيالم از فضل خود روزي بده بدرستي كه تو صاحب فضل عظيم هستي .


۷- مرحوم آيت الله بهجت رضوان الله عليه در سجده آخر نماز بعد از ذكر سجده صلوات مي‌فرستادند و بعد مي‌فرمودند: «وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ يا أهلَ التـَّقوي وَ المَغفِرَة يا أرحَم الرّاحِمين ».

 

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۳۱ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

ثروتمندترين مرد لبناني

جالب است بدانيد:

ثروتمندترين مرد لبناني
بنام (ايميل البستاني) قبري را براي خودش تهيه ديد كه در بهترين جاي لبنان و بسيار باصفا و مشرف بر شهر زيباي بيروت بود، تاپس ازمرگش درآنجا دفن شود.

اين شخص صاحب هواپيماي شخصي بود و با همان هواپيما به دريا سقوط كرد.

اطرافيانش ميليونها هزينه كردند تا جسدش را از دريا بيرون كشيده و در اينجا دفن كنند.

هرچه گشتند لاشه هواپيما پيدا شد، اما جسد آقاي ثروتمند لبناني(البستاني)
هرگز پيدا نشد كه نشد.

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۳۰ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

دلخوشم با غزلي تازه همينم كافيست

غزليات محمدعلي بهمني

دلخوشم با غزلي تازه همينم كافيست

    دلخوشم با غزلي تازه همينم كافيست
    تو مرا باز رساندي به يقينم كافيست
    قانعم بيشتر از اين چه بخواهم از تو؟
    گاه گاهي كه كنارت بنشينم كافيست
    گله اي نيست من و فاصله ها همزاديم
    گاهي از دور تو را خوب ببينم كافيست
    آسماني تو ! در آن گستره خورشيدي كن
    من همين قدر كه گرم است زمينم كافيست
    من همين قدر كه با حال و هوايت گهگاه
    برگي از باغچه ي شعر بچينم كافيست
    فكر كردن به تو يعني غزلي شور انگيز
    كه همين شوق ٬ مرا خوب ترينم ! كافيست



    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۲۹ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

    من گرفتم تو نگير

    جوابيه شعر من گرفتم تو نگير -ايرج ميرزا

    شما عبارت "جوابيه شعر من گرفتم تو نگ ..." را انتخاب كرده ايد ، جستجو در فرهنگ لغت براي يك كلمه انجام مي شود و لطفا يك كلمه را فقط انتخاب نمائيد.

    زن گرفتم غم بي‌همنفسي رفت ز جان-زن بگير اي مهربان
    عشق شد توشه جان و غم دل گشت نهانزن بگير اي مهربان

    گرچه شد بسته كمي حلقه ياران جوان-شد پكر مَشدي روان
    و نشد قسمت ما چنجه به بازار و دكان-روم از تاب و توان
    ليك شامي بپزد همسر ما با ريحان-بدهد قوت جان
    كه نشيند به تن و روح و روان-زن بگير اي مهربان

    گرچه خوش بود دلم همره آن نيك رخان-سوي هر كوي روان
    ليك همراه من اينك بود آن نيمه‌ي جان-زن بگير اي مهربان

    گرنبودم غم نان و غم جان آن دوران-و نگشتم داغان
    ليك دارم ز سر اين زن خوبم، دوران-زن بگير اي مهربان

    حلقه‌اي كرد بدستم،‌دست پر مهر زمان-تا بگيرم سامان
    شده دهر ازمن و اين شادي من بس حيران-زن بگير اي مهربان

    خر بُوَد آنكه تواند و نگيرد سامان-زن نگيرد اي جان
    و بگويد كه من آزادم از اين بند گران-زن بگير اي مهربان

    هر كه خواهد بكند حفظ ز تهمت دامان-و نگردد حيران
    گو بگبرد زني و ختم كند رنج نهانزن بگير اي مهربان

    چونكه پيغمبر دين داد چنين وعده زجان-بهر حفظ ايمان
    نيم دين حفظ كند زوجيت اي خوب‌ رخان-زن بگير اي مهربان

     



    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۲۹ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

    چند دعا براي قنوت و سجده آخر نماز

    خانه | مذهبي

    چند دعا براي قنوت و سجده آخر نماز

    در اين گزارش به دعا‌هايي اشاره مي‌شود كه جزو بهترين دعا‌هاي در سجده و در پايان نماز است.

     

     

    مستحب است در قنوت نماز اين ذكر خوانده شود:

    «لا اله الا الله الحليم الكريم

    لا اله الا الله العلى العظيم

    سبحان الله رب السموات السبع

    و ربّ الارضين السبع

    و ما فيهن

    و ما بينهن

    و ربّ العرش العظيم

    و الحمد للّه ربّ العالمين»

    و نيز آيه شريفه:

    «ربّنا اغفرلى و لوالدىّ و للمؤمنين يوم يقوم الحساب».

    هم چنين آيه شريفه:

    «رَبّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهّاب»

    در سجده خواندن اين دعاها خوب است:

    1- «يا لطيف ارحم عبدك الضعيف، يا جليل ارحم عبدك الذليل».

    اي خداي مهربان به بنده ضعيفت رحم كن،اي خداي بزرگ ،به بنده ذليلت رحم نما.

     

    2- «يا ولى العافيه، اسئلك العافيه، عافيه الدين والدنيا والاخره، بجاهِ محمدٍ و عترته الطاهره، صلواتك عليهم اجمعين».

    اي خداي صاحب عافيت از تو عافيت مي خواهم براي دين ودنيا وآخرتم.به عظمت وجاه وجلال محمد وعترت پاكش كه درود تو بر همه انها باد.

     

    3- «اللهم انى اسئلك الراحه عند الموت والمغفره بعد الموت والعفو عند الحساب».

    از تو راحتي هنگام مرگ وجان دادن وبخشش پس از مرگ وگذشت هنگام محاسبه اعمال ،مسئلت مي كنم.

     

    4- «يا من له الدنيا والاخره ارحم من ليس له الدنيا والاخره»

    اي كسي كه مالك دنيا وآخرتي،رحم كن بر كسي كه نه دنيا دارد نه آخرت.

     

    5- «رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت الاعزّ الاجلّ الاكرم».

    پروردگارا بيامرز ورحم نما ودر گذر از آنچه (از من ميداني)بدرستي كه توعزيزو بزرگوار وكريمي.

     

    6- «يا خير المسؤولين و يا خير المعطين، ارزقنى وارزق عيالى من فضلك فانك ذوالفضل العظيم»

    اي بهترين سؤال شده گان واي بهترين پاسخ دهنده وبخشندگان،بمن وعيالم از فضل خود روزي بدهبدرستي كه توصاحب فضل عظيم هستي.

     

     



    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۲۸ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

    داستان كوتاه جوراب تلنگري به آنان كه تجمل گرا هستند

     

    وقتي خواستم زن بگيرم با خودم گفتم بايد دختري از خانواده طبقه پايين بگيرم كه با دارو ندارم بسازه و توقع زيادي نداشته باشه. واسه همين يه دختر بيست و يك ساله به اسم صباحت انتخاب كردم.

    جهيزيه نداشت. باباش يك كارمند ساده بود. چهره چندان جذابي هم نداشت و من به خاطر انتخابم خوشحال بودم.
    صباحت زن زندگي بود. بهش مي گفتم امشب بريم رستوران؟
    مي گفت: نه، چرا پول خرج كنيم؟
    مي گفتم: صباحت جان لباس بخرم؟
    مي گفت: مگه شخصيت آدم به لباسه؟
    تا اينكه براش به زور يه جفت جوراب خوشگل خريدم. دو ماه گذشت اما همسرم جوراب نو را نپوشيد.

    يه روز گفتم: عزيزم چرا جوراب تازه ات رو نمي پوشي؟ با خجالت جواب داد: آخه اين جورابا با كفشاي كهنه ام جور در نمياد!
    به زور بردمش بيرون و براش يه جفت كفش نو خريدم.
    فرداش كه مي خواستيم بريم مهموني باز كفش و جوراب رو نپوشيد. بهش گفتم چرا تو كفش و جورابتو گذاشتي توي صندوق و نمي پوشي؟
    جواب داد: آخه لباسام با كفش و جورابم جور در نمياد! همون روز يك دست لباس براش گرفتم. اما همسرم باز نپوشيد. دليلش هم اين بود: اين لباسا با بلوز كهنه جور در نميان!

    رفتم دوتا بلوز خوب هم خريدم. ايندفعه روسري خواست. روسري رو كه خريدم. ديگه چيزي كم و كسر نداشت. اما اين تازه اول كار بود! چون جوراباش كهنه شدن و پيرهنش هم از مد افتاد و از اول شروع كردم به خريدن كم و كسري هاي خانوم!

    تا اينكه يه روز ديدم اخماش رفته تو هم. پرسيدم چته؟ گفت: اين موها با لباسام جور نيست. قرار شد هفته اي يه بار بره آرايشگاه.
    بعد از مدتي ديدم صباحت به فكر رفته. بهم گفت: اسباب و اثاثيه خونه قديمي شده و با خودمون جور درنمياد.
    عوض كردن اثاثيه خونه ساده نبود اما به خاطر همسر كم توقعم عوضش كردم. مبل و پرده و ميز ناهارخوري و خلاصه همه اثاثيه خونه عوض شد. صباحت توي خونه باباش راديو هم نديده بود اما توي خونه من شب ها تلويزيون مي ديد!

     

    چند روز بعد از قديمي بودن خونه و كثيفي محله حرف زد. يك آپارتمان شيك تو يكي از خيابوناي بالاشهر گرفتم. اما اين بار اثاثيه با آپارتمان جديد جور نبود!
    دوباره اثاثيه رو عوض كردم. بعد از دو سه ماه ديدم صباحت باز اخم كرده. پرسيدم ديگه چرا ناراحتي؟ طبق معمول روش نمي شد بگه اما يه جورايي فهموند كه ماشين مي خواد!
    با كلي قرض و قوله يه ماشين هم واسه خانوم خريدم. حالا ديگه با اون دختري كه زماني زن ايده ال من بود نمي شد حرف هم زد! از همه خوشگلا خوشگل تر بود! كارش شده بود استخر و سينما و آرايشگاه و پارتي! دختري كه ديگه ويسكي مي خورد. مدام زير لب مي گفت: آدم بايد همه چيزش با هم متناسب باشه!

    اوايل نمي دونستم منظورش چيه چون كم و كسري نداشت. خونه، زندگي، ماشين، اثاثيه و بقيه چيزا رو كه داشت. اما بعد از مدتي فهميدم چيزي كه در زندگي صباحت خانوم كهنه شده و با بقيه چيزا جور درنمياد خودم هستم!
    مجبور شدم طلاقش بدم. خانه و ماشين و اثاثيه و هرچي كه داشتم با خودش برد. تنها چيزي كه برام موند همين لقب عاصم جورابي بود! يه جفت جوراب باعث شد كه همه چي بهم بخوره. كاش دستم مي شكست و براش نمي گرفتم!

     

    منبع:يوتاب



    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۲۶ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

    درسهايي از تاريخ

    ‍ 

    درس هايى از تاريخ 

    ارتش هاي آلمان، بريتانيا و فرانسه در جريان جنگ جهاني اول در بلژيك باهم مي جنگيدند. هفته منتهي به كريسمس شماري از سربازان آلماني و انگليسي با سلام و دست تكان دادن از پشت خاكريز،به ‌همديگر نزديك شدند و گويي با هم دشمني نداشتند.
     
    شب كريسمس جنگ را تعطيل كردند و عملا يك آتش بس نانوشته را به اجرا گذاشتند تا دست كم براي چند ساعت كريسمس را جشن بگيرند.در ارتش آلمان يكي از سربازان كه سابقه خواندن در اپرا را نيز داشت شروع به خواندن ترانه كريسمس مبارك مي كند.
     
    صداي خواننده آلماني را سربازان جبهه هاي ديگر مي شنوند و با پرچم هاي سفيد به نشانه صلح از خاكريز بالا مي آيند و بسوي ارتش آلمان مي روند.آن شب سربازان 3 ارتش در كنار هم شام خوردند،آواز خواندند و كريسمس را جشن گرفتند،ولي هر 3 فرمانده توافق مي كنند كه از روز بعد صلح شكسته شود و جنگ را از سر بگيرند!

    صبح روز بعد دست و دل سربازان براي جنگ نمي رفت.چند ساعت كه گذشت باز هم پرچم هاي سفيد بالا رفت و پس از گفتگوي 3 نماينده ارتش ها تصميم بر اين گرفته شد كه براي سرگرم شدن با هم فوتبال بازي كنند.
     
    آن ها آن قدر با هم رفيق مي شوند كه با هم عكس مي گيرند و هديه رد و بدل مي كنند و حتي آدرس خانه هاي خود را به همديگر مي دهند تا بعد از جنگ به كشور هاي هم سفر كنند!ديداري كه به دليل كشته شدن بسياري از آن ها در ادامه جنگ شايد هيچگاه پيش نيامد.
    اين اتفاق تاريخي با نام Christmas Truce شناخته مي شود.
    .
    سال ها بعد كريس دي برگ متن يكي از اين نامه هاي سربازان را در يك حراجي به قيمت 27 هزار دلار مي خرد. پل مك كارتني هم در ويديوي يكي از كارهايش به اين اتفاق اداي احترام كرده و سال 2005 هم كريستين كاريون با استناد به مدارك اين اتفاق فيلمي بنام "كريسمس مبارك" مي سازد كه اسكار بهترين فيلم خارجي را گرفت و حتي در جشنواره فيلم فجر نيز به نمايش در آمد.تمام حقايق در اين جمله مستور است؛
      
     جنگ كساني كشته مي‌شوند كه نه همديگر را مي‌شناسند و نه مي‌دانند چرا؟اما كساني آن را راه مي‌اندازند كه هم همديگر را مي‌شناسند و هم مي‌دانند چرا.

    آتش‌بس زيبا در كريسمس 1914 لحظه‌اي نمادين از صلح و انسانيت را در ميان يكي از خشن‌ترين وقايع تاريخ مدرن به نمايش گذاشت.ياد اين سربازان بي گناه گرامي و لعنت ابدي بر جنگ افروزان گناهكار باد...

    كريسمس بر همهٔ 
    هموطنان مسيحي و غير مسيحي مبارك

     

    متن از دنياي بي صاحب مجازي واتساپ



    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۲۵ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

    دعاي فرج امام زمان (عج)

    دعاي فرج امام زمان (عج)

    كفعمي در كتاب «بلدالامين» فرموده:

    اين دعا، دعاي امام زمان (عج) است كه آن را به شخصي كه در زندان بود آموخت، پس آن زنداني با خواندن آن آزاد شد:

    پخش صوت: علي فاني                                    پخش صوت: محسن فرهمند آزاد                              پخش صوت: فواد الپاشا

     

    إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .

    خدايا گرفتاري بزرگ شد و پوشيده آشكار گشت و پرده كنار رفت و اميد بريده و زمين تنگ شده و از خيرات آسمان دريغ شده و پشتيبان تويي و شكايت تنها به سوي تو است، در سختي و آساني فقط بر تو اعتماد است،

    اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .

    خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرماني كه اطاعتشان را بر ما واجب كردي و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندي، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشي زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر،

    يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .

    اي محمّد و اي علي، اي علي و اي محمّد، مرا كفايت كنيد كه تنها شما كفايت‌كنندگان من مي‌باشيد و ياري‌ام دهيد كه تنها شما ياري‌كنندگان من هستيد،

    يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.

    اي مولاي ما اي صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اي مهربان‌ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.



    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۳:۲۳ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious