وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
موردو چايي ( رودخانه مردق )

موردو چايي ( رودخانه مردق )

سپيد و سياه

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»

[1] . فاتحه، 5.

[2] . ر.ك: نمايه هاي «شيوه هاي عبادت»، سؤال 8931 (سايت: 9418) ؛ «عبادت براي خود يا خدا؟»، سؤال 378 (سايت: 389) ؛ «درجات عبادت و حضور قلب»، سؤال 14743 (سايت: 14486) .

[3] . بستانى، فؤاد افرام - مهيار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 60، واژه «اسْتِعَانَة»، انتشارات اسلامي، تهران، چاپ دوم، 1375ش.

[4] . فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج 2، ص 253، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410 ق؛ جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، ج 1،ص 425، نشر اسراء، قم.

[5] . ر.ك: نمايه هاي «مراتب توحيد»، سؤال 1913 (سايت: 3445) ؛ «خدا و صفات ثبوتي و سلبي»، سؤال 2330 (سايت: 2859) .

[6] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج‏1، ص 42 و 43، دار الكتب الاسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش.

[7] . شيخ صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 310، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.

[8] . هاشمي، علي اكبر، تفسير راهنما، ج 1، ذيل آيه 5، سوره حمد، مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، (با اندكي تصرّف و ويرايش).

[9] . تقديم مفعول «إياك» بر فعل «نعبد» و «نستعين» دلالت بر حصر دارد.

[10] . با توجه به آيات ابتدايي سوره حمد تا آيه مورد بحث: « رب العالمين. الرحمن الرحيم. مالك يوم الدين. إياك نعبد» .

[11] . با توجه به معناي اياك نستعين.

مجله گنجينه آذر و دي 1385، شماره 62

تفسير ايّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعين

نويسنده : از: مفسري ناشناخته

7

در نگاه نخست

«ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعين» يعني تو را پرستش مي كنيم و بس و غير تو را سزاوار پرستش نمي دانيم و در حوايج و مهمّات، از تو ياري مي جوييم و از تو استعانت مي خواهيم و تو را در هر دو جهان، يكي مي دانيم و در هر دو سرا از تو توفيق مي خواهيم و به عبوديّت تو تقرّب به حضرت تو مي نماييم و در عبادت و استعانت، تو را شريك نمي گيريم و بي سابقه خدمتي شايسته و وسيله كردارِ بايسته، اين همه لطف و مدد و رحمت و عنايت از تو مي بينيم.

معناي ايّاكَ

«اياك» در اين جا مفعول است و «نعبد» فعل و فاعل است و اصل در مفعول آن است كه از فعل و فاعل، او را تأخير دارند؛ پس نكته تقديم را جمهورِ محققّين، اختصاص دانسته اند و تفسير چنين نموده اند كه «نَخُصُّك بِالْعِبادَة، و لانَعْبُدُ غيرَك» [يعني: فقط تو را مي پرستيم و جز تو كسي را نمي پرستيم]؛ چنان كه در تفسير امام حسن عسكري عليه السلام مسطور است.

آري، عبادت بي اخلاص، معتبر نيست و عبادت خالص آن است كه محضا للّه ِ باشد و غير را در آن مدخل نبُوَد. نيز اين گفته اند كه تقديمِ ذكر معبود، سببِ تنبيه عِباد است بر آن كه چون لفظ «ايّاك» را ـ كه دليلِ ذات است ـ بر زبان رانَد و جلالت و عظمت ربّاني در دل گذرانَد و دانَد كه چون او خداوندي نوازنده دارد، هر چند عبادت شاقّه باشد، بر وي آسان نمايد و در شرايط تعظيم و تكريم، تكاسُل نورزد و آداب عبادت را رعايت نمايد و بر يمين و شمال، بلكه به دنيا و عُقبي ملتفت نشود؛ شايد كه ديده دلش از پرتو نور جمال، بهره يابد.

معناي نعبد

هر گاه او را مشتقّ از عبادت گيريم، به معني پرستش باشد و هرگاه اشتقاق او را از عبوديّت دانيم، به معني بندگي باشد.

و بعضي گفته اند كه عبادت، بندگي كردن است و عبوديت، با بنده بودن، و اين نيز فرموده اند كه عبادت، ارتكاب طاعت است كه بكني آنچه [را] خداي پسندد و عبوديّت آن باشد كه پسندي، آنچه خدا كند.

صاحب عبادت، عابد است و جمع او «عُبّاد»و صاحِب عبوديت، عبد است و جمع او «عِباد»اصول عبادت و عبوديت

اصول عبادت شش است؛ نماز بي غفلت، روزه بي غيبت، زكات بي منّت، حجّ بي ارادت، جهاد اصغر و اكبر بي ريا و سُمعت و ذكر بي ملالت.

و اصول عبوديت نيز شش است؛ رضاي بي خصومت، صبر بي شكايت، يقين بي شُبهت، شهود بي غيبت، توجّه بي فترت [و] اتصال بي قطعيّت.

و اين نيز فرموده اند كه علامت عبادت، حفظ حدود است و اَمارت عبوديت، وفا[ي] به عهود.

اصل عبادت، ترك دنياست، و لُبِّ عبوديّت، طلب آخرت.

معناي استعانت

استعانت در لغت به معنِي طلب معونت است.

و معونت دو قسم است: قسمي ضروري و قسم ديگر غير ضروري و استعانت، طلب اين دو قسمِ معونت است و حكمت در اطلاق استعانت آن است كه بنده در جميع احوال، به استعانتِ حضرت ذوالجلال محتاج است، لاجرم بايد كه مقيّد نبُوَد به چيزي تا شامل همه اشيا شود.

و گفته اند كه تكررّ «ايّاكَ» [بر نَسْتَعين] نصّ است بر آن كه مستعان اوست؛ لاغير.

آري، چنانچه در عبادت اختصاص لازم است، در استعانت نيز تخصيص مي بايد. و استعانت از غير حق (سُبْحانَهُ) نمي شايد، پس گوييا بنده مي گويد: «الهي! از غير تو ياري نمي خواهم، زيرا كه غير تو محتاج و عاجزند و از ايشان اعانتي نمي آيد، مگر وقتي كه ايشان را بر اعانتِ من اعانت كني و آنان را وسيله سازي؛ چون كه معينِ حقيقي توئي؛

اگر تو دست نگيري، كه دست گير بُوَد؟و گر تو يار نباشي، كه مي دهد ياري؟راز همراه بودن عبادت و استعانت

بدان كه حضرت عزّت، قرين گردانيده عبادت را به استعانت، تا جمع كرده باشد ميان آنچه سبب تقرّب بندگان است و آنچه از خير دنيا و آخرت محتاجند بدان.

و ديگر آن كه عبادت تمام نشود الاّ به قبول و قبول حاصل نشود مگر به فضل و استعانتِ خالق نفوس و عقول. ديگر آن كه عبادت، امانت است و اداي امانت، بي مدد و استعانت، تيسّر نپذيرد.

و در اعجاز البيان گويد كه «چون حق تعالي بندگان را بيافريد و آنچه ايشان را بايست و شايست، از خلعت وجود و بقا كرامت فرمود، ايشان در پرده غرور و پندار، بودي خود را وجودي اثبات مي كنند و رنگ و بوي تعيّن فريب يافته، لاف استقلال در عبوديت مي زنند كه «اِيّاك نَعْبُدُ» و حال آن كه در حقيقت ايشان را وجودي و بودي ثابت نيست و استقلال از لوازم وجود است؛ پس به «ايّاكَ نَسْتَعين»، سلب استقلالِ موهومِ بندگان از ايشان نمود، تا دانند كه اعانت از اوست و معبود هم اوست.

نماز صادقان و كاذبان

عزيزي گفته كه: «گفتن اين كلمات آسان است؛ امّا متحقق شدن به معانيِ آن، كار مردان است.

در وقت نماز كه دَعويِ دروغي كه در «اِيّاكَ نَعْبُد» مي كني، شرم دار! نماز گزارنده، با خداي راز مي گويد.

اهل راز كسي بُوَد كه در هيچ وقتي خلاف فرمان صاحبْ راز نكند و پاسبان افعال و اقوال خود باشد.

از سر غفلت به مسجد در آمدن و به طريق عادت در نماز ايستادن و به هزار انديشه باطل و خيال، مشغول بودن، بتكده هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني را قبله پرستش ساختن، و «اِيّاكَ نَعْبُدُ» بر زبان راندن و طرحِ ملازمتِ سلطان و حاكم و امير و وزير انداختن و از ايشان ياري خواستن و «ايّاكَ نَسْتَعين» خواندن و با اين همه، خود را از اهل نماز و محرمِ راز دانستن، زِهي تصور باطل، زِهي خيال محال!

در حريمِ حَرم دوست نگردي مَحرمتا ز انديشه اغيار مجرّد نشويراز نونَ «نعْبُدُ» و «نَسْتَعين»

و علما را در «نون» «نعْبُدُ» و «نَسْتَعينُ» سخن بسيار است؛

بعضي گويند كه نون جمع است و مُراد، قاري باشد با حَفَظه و كِرامُ الكاتِبين كه پيوسته با اويند، و ايشان نيز بندگان حقَّند و استعانت جويندگان از وي با جمعي مؤمنان نماز گزارندگان يا جميع عبادت كنندگان و استعانت جويندگان، از حاضران و غايبان.

پس، گويا بنده بدين صيغه، عبادت و استعانت خود را در تضاعيفِ عبادت و استعانتِ عابدان و مستعينان از ملائكه و اولياء و مؤمنان درج مي كند و حاجات خود را در اثناي حاجات ايشان معروض مي گرداند؛ شايد كه به بركت طاعات و استعاناتِ ارباب سعادت، عبادت و استعانتِ او مقبول و دَعَواتِ او مستجاب گردد؛

به طفيلِ همه قبولم كناِي اِلهِ من و الهِ همهدعا در حق ديگران

در خبر آمده كه حضرت رسالت صلي الله عليه و آله فرمود كه: «خدا را به زباني خوانيد كه بدان نافرماني نكرده باشيد!»

عرض كردند كه: «يا رسولَ اللّه ! اين زبان كه را باشد؟»

فرمود: «بخوانيد بعضي از شما براي بعضي» يعني در حق يكديگر دعاي خير كنيد تا دعوتِ همه به زبان بي گناه باشد؛ زيرا كه هيچ يك به زبان ديگري گناه نكرده و عصيان نورزيده؛ پس براي او دعا كردن، چنان باشد كه به زبانِ او، و آن زباني است كه نافرماني از آن زبان از دعا كننده، صادر نشده.

و در [روايت] صحيح ديگر وارد شده كه: «چون مؤمن براي برادر مؤمن خود دعا كند، مَلَكِ مُوَكّل براي او آمين گويد و فرمايد كه: دعاي تو در حق او مستجاب است و حق سبحانه تو را نيز به مثل آنچه از براي برادر مؤمن طلب نمودي، شفقت فرمود؛ پس چون مؤمنان را شفاعت در حقّ يكديگر ثابت شود، چرا كسي شك و شُبهه نمايد، در شفاعت پيغمبر آخرالزمان صلي الله عليه و آله در حقّ اهل عصيان؟!

ما عاصيان اگر چه نداريم طاعتيداريم روزِ حشر اميد شفاعتي

برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۹ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

دختر دانش آموز صورتي زشت داشت، دندان هايي نامتناسب...

  

دختر دانش آموز صورتي زشت داشت، دندان هايي نامتناسب...

منبع

دختر دانش آموز صورتي زشت داشت،
دندان هايي نامتناسب با گونه هايش،
موهاي كم پشت و رنگ چهره اي تيره ...
روز اولي كه به مدرسه جديد آمد،
هيچ دختري حاضر نبود كنار او بنشيند .
نقطه مقابل او دختر زيبارو و پولداري بود
كه مورد توجه همه قرار داشت، او در همان
روز اول مقابل تازه وارد ايستاد و از او پرسيد:
ميدوني زشت ترين دختر اين كلاسي ؟
يكدفعه كلاس از خنده تركيد ...
بعضي ها هم اغراق آميزتر مي خنديدند ...
اما تازه وارد با نگاهي مملو از مهرباني و عشق در جوابش جمله اي گفت كه موجب شد در همان روز اول، احترام ويژه اي در ميان همه و از جمله من
پيدا كند او گفت: اما بر عكس من، تو بسيار زيبا و جذاب هستي ...او با همين يك جمله نشان داد
كه قابل اطمينان ترين فردي است كه مي توان
به او اعتماد كرد،و لذا كار به جايي رسيد كه براي اردوي آخر هفته همه مي خواستند با او هم گروه باشند ...او براي هر كسي نام مناسبي انتخاب كرده بود، به يكي مي گفت "چشم عسلي" و به يكي "ابرو كماني" و ...به يكي از دبيران لقب "خوش اخلاق ترين معلم دنيا" و به مستخدم مدرسه هم "محبوب ترين ياور دانش آموزان" را داده بود ...
آري ويژگي برجسته او در تعريف و تمجيد هايش از ديگران بود، كه واقعاً به حرف هايش ايمان داشت و دقيقاً به جنبه هاي مثبت فرد اشاره مي كرد ...
مثلاً به من مي گفت "بزرگترين نويسنده دنيا" و به خواهرم مي گفت "بهترين آشپز دنيا" ...!
و حق هم داشت ...آشپزي خواهرم حرف نداشت و من از اين تعجب كرده بودم كه او توي هفته اول چگونه اين را فهميده بود ...
سالها بعد وقتي او به عنوان شهردار شهر كوچك ما انتخاب شده بود به ديدنش رفتم،
و بدون توجه به صورت ظاهري اش احساس كردم شديداً به او علاقه مندم ...
پنج سال پيش وقتي براي خواستگاري اش رفتم،
دليل علاقه ام را جذابيت سحر آميزش ميدانستم
و او با همان سادگي و وقار هميشگي اش گفت:
براي ديدن جذابيت يك چيز، بايد قبل از آن جذاب بود !
در حال حاضر من از او يك دختر سه ساله دارم ... دخترم بسيار زيبا ست و همه از زيبايي صورتش در حيرتند ...روزي مادرم از همسرم سؤال كرد كه راز زيبايي دخترمان در چيست؟
همسرم جواب داد: من زيبايي چهره دخترم را مديون خانواده پدري او هستم ...
... و مادرم روز بعد نيمي از دارايي خانواده را به ما بخشيد ...
((تئودور داستايوفسكي ))
عظمت در ديدن نيست
عظمت در چگونگي ديدن است....



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۸ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

گاهي خودت رامثل يك كتاب ورق بزن،

 

گاهي خودت رامثل يك كتاب ورق بزن، انتهاي بعضي فكرهايت...

منبع

گاهي خودت رامثل يك كتاب ورق بزن،
انتهاي بعضي فكرهايت " نقطه" بگذار كه بداني بايد همانجا تمامشان كني.
بين بعضي حرفهايت "كاما" بگذار كه بداني بايد با كمي تامل ادايشان كني .
پس از بعضي رفتارهايت هم "علامت تعجب" و آخر برخي عادت هايت نيز علامت "سوال" بگذار .
تا فرصت ويرايش هست... خودت را هر چند شب يكبار ورق بزن...
حتي بعضي از عقايدت را حذف كن ... اما بعضي را پر رنگ...
هرگز هيچ روز زندگيت را سرزنش نكن !
روز خوب به تو شادي ميدهد،
روز بد به تو تجربه،
و بدترين روز به تو درس ميدهد ...!
فصلها براي درختان هر سال تكرار ميشود،
اما فصلهاي زندگي انسان تكرار شدني نيست ...
تولد ... كودكي ... جواني... پيري و ديگر هيچ ...
تنها زماني صبور خواهي شد كه صبر را يك قدرت بداني نه يك ضعف!
آنچه ويرانمان ميكند، روزگار نيست،
حوصله كوچك و آرزوهاي بزرگ است ...!

رسانه زيرصفر



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۸ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو

دانلود

حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن
وآنگه بيا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سينه را چون سينه‌ها هفت آب شو از كينه‌ها
وآنگه شراب عشق را پيمانه شو پيمانه شو
بايد كه جمله جان شوي تا لايق جانان شوي
گر سوي مستان مي‌روي مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بايدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شيرين ما
فاني شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو ليلة القبري برو تا ليلة القدري شوي
چون قدر مر ارواح را كاشانه شو كاشانه شو
انديشه‌ات جايي رود وآنگه تو را آن جا كشد
ز انديشه بگذر چون قضا پيشانه شو پيشانه شو
قفلي بود ميل و هوا بنهاده بر دل‌هاي ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفي آن استن حنانه را
كمتر ز چوبي نيستي حنانه شو حنانه شو
گويد سليمان مر تو را بشنو لسان الطير را
دامي و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنمايد صنم پر شو از او چون آينه
ور زلف بگشايد صنم رو شانه شو رو شانه شو
تا كي دوشاخه چون رخي تا كي چو بيذق كم تكي
تا كي چو فرزين كژ روي فرزانه شو فرزانه شو
شكرانه دادي عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها
هل مال را خود را بده شكرانه شو شكرانه شو
يك مدتي اركان بدي يك مدتي حيوان بدي
يك مدتي چون جان شدي جانانه شو جانانه شو
اي ناطقه بر بام و در تا كي روي در خانه پر
نطق زبان را ترك كن بي‌چانه شو بي‌چانه شو

 

دانلود آهنگ با كيفيت 320

دانلود با لينك مستقيم mp3

كد ويديو دانلود

فيلم اصلي كيفيت 480 كيفيت 284

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۷ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

خدايا؛ مرا به بزرگي چيزهايي كه داده اي ، آگاه كن تا...

خدايا

خدايا، تمام وجودم را آرامشي ده ،تا سادگي را بپذيرم ، از دنيا بگريزم و صبر كردن را بياموزم كه محتاج يك نظر ازدرياي لطف بيكرانت هستم .

 

خدايا؛ مرا به بزرگي چيزهايي كه داده اي ، آگاه كن تا كوچكي چيزهايي كه ندارم ، آرامشم را به هم نزند.

خدايا ، اجازه نده تا آدم نشديم دنيا به ما روكنه.

خدايا ، مرا چه روي نگريستن در عطوفت بيكران تو ؟ اما تو اسرار توبه را به من آموختي و باز براي هزارمين بار عشق با شكوهت را به من ثابت كردي .

خدايا ، جذبه عشق تو مي خواهم كه مي دانم به هر عشقي جز از عشق تو رو كردم ، مجازي بود ،چو طفلان در پي اش در رفتم و اكنون پشيمانم ، كه هر دلبستگي غيراز تو در من بود بازي بود .

كوله بارت بربند ، شايد اين چند سحر، فرصت آخر باشد، كه به مقصد برسيم، بشناسيم خدا را وبفهميم كه يك عمر چه غافل بوديم، مي شود آسان رفت،مي شود كاري كرد كه رضا باشد او .

خدايا به قدري كه توانايي داشتم ، در شناخت تو كوشيدم، برمن ببخشاي كه اين مايه شناسايي تو تنها وسيله اي است كه مرا به سويت رهبري مي كند.

خدا دوستدار آشناست عاشق عارف مي خواهد ، نه مشتري بهشت .

(زنده ياد دكتر علي شريعتي )



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۶ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

تسبيحات حضرت فاطمه زهرا(ع)

﴿وَاذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾

«سي‌وچهار» مرتبه

«اللَّه‌أكبر»

و «سي‌وسه» مرتبه

«الحمد‌للَّه»

و «سي‌وسه» مرتبه

«سبحان‌اللَّه»

و مستحبّ است بعد از تمام شدن تسبيح «يك» مرتبه

«لا إِلهَ إِلّا اللَّهُ»

بگويد، چنان‌كه از حضرت صادق(عليه‌السلام) روايت شده: هركه پس از هر نماز واجب تسبيح حضرت فاطمه(سلام‌الله‌عليها) را بجا آورد و به دنبال آن «يك» مرتبه بگويد

«لا إِلهَ إِلّا اللَّهُ»

، خدا او را بيامرزد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۶ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

زيارت حضرت فاطمه زهراء(س)

السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛

سلام بر تو اي مادر حسن و حسين، دو سرور جوانان اهل بهشت، سلام بر تو اي صدّيقه شهيده، سلام بر تو اي خشنود از خدا و خدا خشنود از تو، سلام بر تو اي فاضله پاكيزه، سلام بر تو اي حوريه در لباس انسان، سلام بر تو اي پرهيزگار پاك، سلام بر تو اي هم‌سخن با ملائكه و اي بسيار دانا، سلام بر تو اي ستمديده، اي كه حقت غصب شده، سلام بر تو اي سركوب شده و پس‌زده شدۀ دشمن، سلام و رحمت و بركات خدا بر تو اي فاطمه دختر رسول خدا، درود خدا بر تو روح و تن تو؛

أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً.

گواهي مي‌دهم كه بر برهاني روشن از سوي پروردگارت از جهان درگذشتي و هركه تو را شاد كرد، رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) را شاد نمود و هركه به تو جفا كرد، به رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) جفا كرد و هركه تو را آزرد، رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) را آزرد و هركه به تو پيوست، به رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) پيوست و هر كه از تو بريد، از رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) بريد، چراكه تو پاره تن او و روح بين دو پهلوي او هستي، خدا و رسولان خدا و فرشتگانش را گواه مي‌گيرم كه من خشنودم از كسي كه تو از او خشنودي و خشمگينم بر كسي كه تو بر او خشمگيني و بيزارم از هر كه تو از او بيزاري و دوست دارم هركه را تو دوست داري و دشمنم هركه را تو با او دشمني و متنفّرم از هركه تو از او نفرت داري و محبّت دارم به هركه تو به او محبّت داري و خدا براي شهادت و حسابرسي و كيفر دهي و پاداش دهي كافي است.

آنگاه بر رسول خدا و ائمه طاهرين صلوات مي‌فرستي.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۵ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

قسم خوردن

قسم خوردن

 

 

قسم يا سوگند در لغت اقرار و اعترافي كه شخص از روي شرف و ناموس خود مي كند و خدا يا بزرگي را شاهد مي گيرد.[۱] و در اصطلاح فقهي قسم خوردن به ذات خدا يا اسماء خاص خداوند است مثل والله، بالله.[۲] ذات خدا يعني بدون اين كه قسم به اسمي از اسماء خدا باشد عباراتي مي‌آورد كه دلالت بر ذات خدا مي‌كند مثل والذي نفسي بيده: قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست.

در روايات از قسم دروغ خوردن نهي اكيد شده است و براي آن عواقب بسيار بد فردي و اجتماعي ذكر گرديده است. در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است: لا تَحْلِفوا باللّه صادِقينَ ولاكاذِبينَ ؛ فإنّهُ عزوجل يقولُ: «ولاتَجْعَلوا اللّه‌َ عُرْضَةً لأيمانِكم»؛ راست يا دروغ به خدا سوگند مخوريد؛ زيرا خداوند عزوجل مى‌فرمايد: «و خدا را وسيله سوگندهاى خود قرار مدهيد».[۳]

جايگاه بحث قسم در فقه

قسم بيشتر با عنوان يمين در فقه مطرح است و از آن در جميع ابواب منازعات و در كتاب قضاء و شهادات و همچنين در كتاب أيمان در مورد كسي كه چيزي را به واسطه قسم خوردن بر خود واجب يا حرام مي‌كند از آن بحث مي‌شود.

پانويس
  •  
    • لغت نامه دهخدا، ذيل واژه سوگند.
    •  
    • شهيد ثاني، الروضه البهيه، ج ۱، ص ۲۳۴، مصحح: مركز نشر مكتب اعلام اسلامي، ناشر: مكتب اعلام اسلامي، چاپ دوم، ۱۳۶۵.
    •  
  • الكافي:۷/۴۳۴/۱ منتخب ميزان الحكمة: ۱۶۴.
  • منابع

    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۴ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

    آمدم مجلس ترحيم خودم،

    مجلس ترحيم خودم


    خيلي زيباست پيشنهاد ميكنم باتحمل و تامل بخوانيد


    آمدم مجلس ترحيم خودم،
    همه را مي ديدم
    همه آنها كه نمي دانستم
    عشق من در دلشان ناپيداست

    واعظ از من مي گفت،
    حس كميابي بود
    از نجابت هايم،
    از همه خوبيها
    و به خانم ها گفت:
    اندكي آهسته
    تا كه مجلس بشود سنگين تر

    سينه اش صاف نمود
    و به آواز بخواند:
    "مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
    چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم"

    راستي اين همه اقوام و رفيق
    من خجل از همه شان
    من كه يك عمر گمان مي كردم
    تنهايم
    و نمي دانستم
    من به اندازه يك مجلس ختم،
    دوستاني دارم

    همه شان آمده اند،
    چه عزادار و غمين
    من نشستم به كنار همه شان
    وچه حالي بودم،
    همه از خوبي من مي گفتند
    حسرت رفتن ناهنگامم،
    خاطراتي از من
    كه پس از رفتن من ساخته اند
    از رفاقت هايم،
    از صميميت دوران حيات
    روح من غلغلكش مي آمد
    گرچه اين مرگ مرا برد ولي،
    گوييا مرگ مرا
    ياد اين جمله رفيقان آورد
    يك نفر گفت:چه انسان شريفي بودم
    ديگري گفت فلك گلچين است،
    خواست شعري بخواند
    كه نيامد يادش
    حسرت و چاي به يك لحظه فرو برد رفيق
    دو نفر هم گفتند
    اين اواخر ديدند
    كه هواي دل من
    جور ديگر بوده است
    اندكي عرفاني
    و كمي روحاني
    و بشارت دادم
    كه سفر نزديك است
    شانس آوردم من،
    مجلس ختم من است
    روح را خاصيت خنده نبود

    يك نفر هم مي گفت:
    "من و او واي چه صميمي بوديم
    هفته قبل به او، راز دلم را گفتم"
    و عجيب است مرا،
    او سه سال است كه با من قهر است...

    يك نفر ظرف گلابي آورد،
    و كتاب قرآن
    كه بخوانند كتاب
    و ثوابش برسانند به من
    گرچه بر داشت رفيق،
    لاي آن باز نكرد
    گو ثوابي كه نيامد بر ما
    يك نفر فاتحه اي خواند مرا،
    و به من فوتش كرد
    اندكي سردم شد

    آن كه صدبار به پشت سر من غيبت كرد
    آمد آن گوشه نشست،
    من كنارش رفتم
    اشك در چشم،عزادار و غمين
    خوبي ام را مي گفت

    چه غريب است مرا،
    آن كه هر روز پيامش دادم
    تا بيايد،كه طلب بستانم
    و جوابي نفرستاد نيامد هرگز
    آمد آنجا دم در،
    با لباس مشكي،
    خيره بر قالي ماند
    گرچه خرما برداشت،
    هيچ ذكري نفرستاد ولي
    و گمان كردم من،
    من از او خرده ثوابي، نتوانم كه ستاند

    آن ملك آمد باز،
    آن عزيزي كه به او گفتم من
    فرصتي مي خواهم
    خبرآورد مرا،
    مي شود برگردي
    مدتي باشي، در جمع عزيزان خودت
    نوبت بعد، تو را خواهم برد

    روح من رفت كنار منبر
    و چه آرام به واعظ فهماند
    اگر اين جمع مرا مي خواهند
    فرصتي هست مرا
    مي شود برگردم

    من نمي دانستم اين همه قلب مرا مي خواهند
    باعث اين همه غم خواهم شد
    روح من طاقت اين موج پر از گريه ندارد هرگز
    زنده خواهم شد باز
    واعظ آهسته بگفت،
    معذرت مي خواهم
    خبري تازه رسيده ست مرا
    گوييا شادروان مرحوم،
    زنده هستند هنوز
    مادرم جيغ كشيد و غش كرد
    و برادر به شتاب،
    مضطرب، رفت كه رفت
    يك نفر گفت: "كه تكليف مرا روشن كن
    اگر او مرد،خبر فرماييد،خدمت برسيم
    مجلس ختم عزيزي ديگر،منعقد گرديده
    رسم ديرين اين است،
    ما بدان جا برويم،
    سوگواري بكنيم"

    عهد ما نيست ،
    به ديدار كسي،كه زنده است،
    دل او شاد كنيم
    كار ما شادي مرحومان است

    نام تكليف الهي به لبم بود،
    چه بود؟
    آه يادم آمد،
    صله مرحومان
    واعظ آمد پايين،
    مجلس از دوست تهي گشت عجيب
    صحبت زنده شدن چون گرديد،
    ذكر خوبي هايم
    همه بر لب خشكيد

    ملك از من پرسيد:
    پاسخت چيست؟
    بگو؟
    تو كنون مي آيي؟
    يا بدين جمع رفيقان خودت مي ماني؟

    چه سوال سختي؟
    بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن
    زنده باشم بي دوست؟
    مرده باشم با دوست؟
    زنده باشم تنها،
    مرده در جمع رفيقان عزيز

    در حيرتم از كرده ي اين مردم .....
    مردم زنده كش مرده پرست.

    ۲۲ فروردين 1395

    4K

    شعر و ادبيات

    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۱۴ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

    شبي كه آواز ني تو شنيدم

    شبي كه آواز ني تو شنيدم چو آهوي تشنه تو دويدم دوان دوان تا لب چشمه رسيدم

    نشانه اي از ني و نغمه نديدم
    تو اي پري كجايي كه رخ نمي نمايي

    از آن بهشت پنهان دري نمي گشايي
    من همه جا، پي تو گشته ام

    از مه و مهر نشان گرفته ام

    بوي تو را ز گل شنيده ام

    دامن گل از آن گرفته ام
    دل من سرگشته توست

    نفسم آغشته توست

    به باغ روياها چو گلت بويم بر آب و آيينه چو مهت جويم
    در اين شب يلدا ز پي ات پويم ز خواب و بيداري سخنت گويم
    مه و ستاره درد من مي دانند

    كه همچو من پي تو سر گردانند

    شبي كنار چشمه پيدا شو ميان اشك من چو گل وا شو


    تو اي پري كجايي كه رخ نمي نمايي

    از آن بهشت پنهان دري نمي گشايي

    گزيده‌اي از هوشنگ ابتهاج

    اهنگ



    برچسب: ،
    ادامه مطلب
    بازدید:
    + نوشته شده: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۹:۵۰:۰۹ توسط:سپيد و سياه موضوع: نظرات (0)

    به اشتراک بگذارید :

    Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious