«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»
[1] . فاتحه، 5.
[2] . ر.ك: نمايه هاي «شيوه هاي عبادت»، سؤال 8931 (سايت: 9418) ؛ «عبادت براي خود يا خدا؟»، سؤال 378 (سايت: 389) ؛ «درجات عبادت و حضور قلب»، سؤال 14743 (سايت: 14486) .
[3] . بستانى، فؤاد افرام - مهيار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 60، واژه «اسْتِعَانَة»، انتشارات اسلامي، تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[4] . فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج 2، ص 253، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410 ق؛ جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، ج 1،ص 425، نشر اسراء، قم.
[5] . ر.ك: نمايه هاي «مراتب توحيد»، سؤال 1913 (سايت: 3445) ؛ «خدا و صفات ثبوتي و سلبي»، سؤال 2330 (سايت: 2859) .
[6] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 42 و 43، دار الكتب الاسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[7] . شيخ صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 310، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
[8] . هاشمي، علي اكبر، تفسير راهنما، ج 1، ذيل آيه 5، سوره حمد، مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، (با اندكي تصرّف و ويرايش).
[9] . تقديم مفعول «إياك» بر فعل «نعبد» و «نستعين» دلالت بر حصر دارد.
[10] . با توجه به آيات ابتدايي سوره حمد تا آيه مورد بحث: « رب العالمين. الرحمن الرحيم. مالك يوم الدين. إياك نعبد» .
[11] . با توجه به معناي اياك نستعين.
مجله گنجينه آذر و دي 1385، شماره 62
تفسير ايّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعين
نويسنده : از: مفسري ناشناخته
7
در نگاه نخست«ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعين» يعني تو را پرستش مي كنيم و بس و غير تو را سزاوار پرستش نمي دانيم و در حوايج و مهمّات، از تو ياري مي جوييم و از تو استعانت مي خواهيم و تو را در هر دو جهان، يكي مي دانيم و در هر دو سرا از تو توفيق مي خواهيم و به عبوديّت تو تقرّب به حضرت تو مي نماييم و در عبادت و استعانت، تو را شريك نمي گيريم و بي سابقه خدمتي شايسته و وسيله كردارِ بايسته، اين همه لطف و مدد و رحمت و عنايت از تو مي بينيم.
معناي ايّاكَ«اياك» در اين جا مفعول است و «نعبد» فعل و فاعل است و اصل در مفعول آن است كه از فعل و فاعل، او را تأخير دارند؛ پس نكته تقديم را جمهورِ محققّين، اختصاص دانسته اند و تفسير چنين نموده اند كه «نَخُصُّك بِالْعِبادَة، و لانَعْبُدُ غيرَك» [يعني: فقط تو را مي پرستيم و جز تو كسي را نمي پرستيم]؛ چنان كه در تفسير امام حسن عسكري عليه السلام مسطور است.
آري، عبادت بي اخلاص، معتبر نيست و عبادت خالص آن است كه محضا للّه ِ باشد و غير را در آن مدخل نبُوَد. نيز اين گفته اند كه تقديمِ ذكر معبود، سببِ تنبيه عِباد است بر آن كه چون لفظ «ايّاك» را ـ كه دليلِ ذات است ـ بر زبان رانَد و جلالت و عظمت ربّاني در دل گذرانَد و دانَد كه چون او خداوندي نوازنده دارد، هر چند عبادت شاقّه باشد، بر وي آسان نمايد و در شرايط تعظيم و تكريم، تكاسُل نورزد و آداب عبادت را رعايت نمايد و بر يمين و شمال، بلكه به دنيا و عُقبي ملتفت نشود؛ شايد كه ديده دلش از پرتو نور جمال، بهره يابد.
معناي نعبدهر گاه او را مشتقّ از عبادت گيريم، به معني پرستش باشد و هرگاه اشتقاق او را از عبوديّت دانيم، به معني بندگي باشد.
و بعضي گفته اند كه عبادت، بندگي كردن است و عبوديت، با بنده بودن، و اين نيز فرموده اند كه عبادت، ارتكاب طاعت است كه بكني آنچه [را] خداي پسندد و عبوديّت آن باشد كه پسندي، آنچه خدا كند.
صاحب عبادت، عابد است و جمع او «عُبّاد»و صاحِب عبوديت، عبد است و جمع او «عِباد»اصول عبادت و عبوديتاصول عبادت شش است؛ نماز بي غفلت، روزه بي غيبت، زكات بي منّت، حجّ بي ارادت، جهاد اصغر و اكبر بي ريا و سُمعت و ذكر بي ملالت.
و اصول عبوديت نيز شش است؛ رضاي بي خصومت، صبر بي شكايت، يقين بي شُبهت، شهود بي غيبت، توجّه بي فترت [و] اتصال بي قطعيّت.
و اين نيز فرموده اند كه علامت عبادت، حفظ حدود است و اَمارت عبوديت، وفا[ي] به عهود.
اصل عبادت، ترك دنياست، و لُبِّ عبوديّت، طلب آخرت.
معناي استعانتاستعانت در لغت به معنِي طلب معونت است.
و معونت دو قسم است: قسمي ضروري و قسم ديگر غير ضروري و استعانت، طلب اين دو قسمِ معونت است و حكمت در اطلاق استعانت آن است كه بنده در جميع احوال، به استعانتِ حضرت ذوالجلال محتاج است، لاجرم بايد كه مقيّد نبُوَد به چيزي تا شامل همه اشيا شود.
و گفته اند كه تكررّ «ايّاكَ» [بر نَسْتَعين] نصّ است بر آن كه مستعان اوست؛ لاغير.
آري، چنانچه در عبادت اختصاص لازم است، در استعانت نيز تخصيص مي بايد. و استعانت از غير حق (سُبْحانَهُ) نمي شايد، پس گوييا بنده مي گويد: «الهي! از غير تو ياري نمي خواهم، زيرا كه غير تو محتاج و عاجزند و از ايشان اعانتي نمي آيد، مگر وقتي كه ايشان را بر اعانتِ من اعانت كني و آنان را وسيله سازي؛ چون كه معينِ حقيقي توئي؛
اگر تو دست نگيري، كه دست گير بُوَد؟و گر تو يار نباشي، كه مي دهد ياري؟راز همراه بودن عبادت و استعانتبدان كه حضرت عزّت، قرين گردانيده عبادت را به استعانت، تا جمع كرده باشد ميان آنچه سبب تقرّب بندگان است و آنچه از خير دنيا و آخرت محتاجند بدان.
و ديگر آن كه عبادت تمام نشود الاّ به قبول و قبول حاصل نشود مگر به فضل و استعانتِ خالق نفوس و عقول. ديگر آن كه عبادت، امانت است و اداي امانت، بي مدد و استعانت، تيسّر نپذيرد.
و در اعجاز البيان گويد كه «چون حق تعالي بندگان را بيافريد و آنچه ايشان را بايست و شايست، از خلعت وجود و بقا كرامت فرمود، ايشان در پرده غرور و پندار، بودي خود را وجودي اثبات مي كنند و رنگ و بوي تعيّن فريب يافته، لاف استقلال در عبوديت مي زنند كه «اِيّاك نَعْبُدُ» و حال آن كه در حقيقت ايشان را وجودي و بودي ثابت نيست و استقلال از لوازم وجود است؛ پس به «ايّاكَ نَسْتَعين»، سلب استقلالِ موهومِ بندگان از ايشان نمود، تا دانند كه اعانت از اوست و معبود هم اوست.
نماز صادقان و كاذبانعزيزي گفته كه: «گفتن اين كلمات آسان است؛ امّا متحقق شدن به معانيِ آن، كار مردان است.
در وقت نماز كه دَعويِ دروغي كه در «اِيّاكَ نَعْبُد» مي كني، شرم دار! نماز گزارنده، با خداي راز مي گويد.
اهل راز كسي بُوَد كه در هيچ وقتي خلاف فرمان صاحبْ راز نكند و پاسبان افعال و اقوال خود باشد.
از سر غفلت به مسجد در آمدن و به طريق عادت در نماز ايستادن و به هزار انديشه باطل و خيال، مشغول بودن، بتكده هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني را قبله پرستش ساختن، و «اِيّاكَ نَعْبُدُ» بر زبان راندن و طرحِ ملازمتِ سلطان و حاكم و امير و وزير انداختن و از ايشان ياري خواستن و «ايّاكَ نَسْتَعين» خواندن و با اين همه، خود را از اهل نماز و محرمِ راز دانستن، زِهي تصور باطل، زِهي خيال محال!
در حريمِ حَرم دوست نگردي مَحرمتا ز انديشه اغيار مجرّد نشويراز نونَ «نعْبُدُ» و «نَسْتَعين»و علما را در «نون» «نعْبُدُ» و «نَسْتَعينُ» سخن بسيار است؛
بعضي گويند كه نون جمع است و مُراد، قاري باشد با حَفَظه و كِرامُ الكاتِبين كه پيوسته با اويند، و ايشان نيز بندگان حقَّند و استعانت جويندگان از وي با جمعي مؤمنان نماز گزارندگان يا جميع عبادت كنندگان و استعانت جويندگان، از حاضران و غايبان.
پس، گويا بنده بدين صيغه، عبادت و استعانت خود را در تضاعيفِ عبادت و استعانتِ عابدان و مستعينان از ملائكه و اولياء و مؤمنان درج مي كند و حاجات خود را در اثناي حاجات ايشان معروض مي گرداند؛ شايد كه به بركت طاعات و استعاناتِ ارباب سعادت، عبادت و استعانتِ او مقبول و دَعَواتِ او مستجاب گردد؛
به طفيلِ همه قبولم كناِي اِلهِ من و الهِ همهدعا در حق ديگراندر خبر آمده كه حضرت رسالت صلي الله عليه و آله فرمود كه: «خدا را به زباني خوانيد كه بدان نافرماني نكرده باشيد!»
عرض كردند كه: «يا رسولَ اللّه ! اين زبان كه را باشد؟»
فرمود: «بخوانيد بعضي از شما براي بعضي» يعني در حق يكديگر دعاي خير كنيد تا دعوتِ همه به زبان بي گناه باشد؛ زيرا كه هيچ يك به زبان ديگري گناه نكرده و عصيان نورزيده؛ پس براي او دعا كردن، چنان باشد كه به زبانِ او، و آن زباني است كه نافرماني از آن زبان از دعا كننده، صادر نشده.
و در [روايت] صحيح ديگر وارد شده كه: «چون مؤمن براي برادر مؤمن خود دعا كند، مَلَكِ مُوَكّل براي او آمين گويد و فرمايد كه: دعاي تو در حق او مستجاب است و حق سبحانه تو را نيز به مثل آنچه از براي برادر مؤمن طلب نمودي، شفقت فرمود؛ پس چون مؤمنان را شفاعت در حقّ يكديگر ثابت شود، چرا كسي شك و شُبهه نمايد، در شفاعت پيغمبر آخرالزمان صلي الله عليه و آله در حقّ اهل عصيان؟!
ما عاصيان اگر چه نداريم طاعتيداريم روزِ حشر اميد شفاعتيبرچسب: ،
ادامه مطلب